serenity

serenity

ɪ ʟʟ ᴅᴏ ᴀɴʏᴛʜɪɴɢ ɪꜰ ʏᴏᴜ ꜱʟᴀʏ


Chacun de nous perd quelque chose qui lui était précieux. Des moments perdus, des sentiments que nous ne pourrons jamais retrouver. Cela fait partie de ce que signifie être en vie. Mais à l'intérieur de notre tête se trouve une petite pièce où nous gardons ces souvenirs. Une pièce semblable aux étagères de cette bibliothèque.



هر کدام از ما چیزی را از دست می دهیم که برایمان ارزشمند بوده است. لحظه های از دست رفته، احساساتی که دیگر هرگز نمی توانیم پیدا کنیم. این بخشی از معنای زنده بودن است. اما داخل سر ما اتاق کوچکی است که این خاطرات را در آن نگه می داریم. اتاقی شبیه به قفسه های این کتابخانه 3>>>

در قبر هستم . .

7even1 · 12:42 1401/12/17

در قبرم هستم… خوابیده ام به پهلوی راست، گوش چسبانده ام به خاک، منتظر شنیدن گام هایت… فاتحه بهانه است… فقط بیا…دلــــــــم یکــــــــ اتفــــــاق… نـــــــــــــه! یکـــــــ معجـــــزه مــــی خــــواهـــد کـــه ســرم را بــه شـــانـــه تـــــــو بــرســانــد و … بـبــــــــــارم همــــه ی ایـــن ســـالهــــا را …!کـاش مـیـدانـسـتـم کـیـسـتــــ آن کـه بـرایَـتـــ دسـتـــ قـلـابـــ مـیـگـیـرد تـا هـر شـبـــ خـوابـــ از چـشـم هـایَـم بـربـایـی دیـواری کـوتـاهـتَــر از خـوابـهــای مَـن نـیـافـتـی . .!

عذاب میکشند

7even1 · 18:23 1401/12/15

برای کسی ک میفهمد، هیچ توضیحی لازم نیست
و برای کسی ک نمیفهمد، هر توضیحی اضافه است
آنانکه میفهمند، عذاب میکشند
و آنانکه نمیفهمند، عذاب می‌دهند :) 

عقاید یک دلقک...

7even1 · 18:09 1401/12/15
  • دنیا دیگر ظرافت نمی‌شناسد، نکته‌سنج نیست. آدم‌ها نمی‌فهمند لحظه‌ی نشستن و برخاستن، نوشیدن یک لیوان آب یا باز کردن در یک قوطی توسط معشوق در چشم عاشق چقدر می‌تواند باشکوه، پر هیمنه و زیبا باشد. اما برایشان مهم است که اسم معشوق‌شان چقدر دهان را پر می‌کند و چند دهان را می‌بندد. دنیا جای ژست‌های تهی، لحظه‌های تهی، مردمان تهی و نیازهای بی‌پایه و امیال قلابی است.

- عقاید یک دلقک 


 

- دوست خواهم داشت...!

7even1 · 13:31 1401/12/14

در پاریس دوستت خواهم داشت در بارانِ بی‌امانِ لندن در هُرمِ شرجیِ بارسلون میان کوچه‌های سنگیِ پراگ در خیابان‌های خلوت بروکسل در تنگانگ چایخانه‌های کوچک استانبول بر پیاده‌روهای ساحلی لیون. . دوستت خواهم داشت در شمال در جنوب در شرق در غرب دوستت خواهم داشت در روز در شب در صبحگاهان به وقت تشنگی به وقت گرسنگی به گاهِ خستگی در آسودگی در تنگنا در فقر در غنا به وقت قهقهه به وقت گریه به وقت شادی دوستم بدار ساده آرام بی‌ حرف 3>>>>>

رویداد...

7even1 · 21:55 1401/12/12

 

شبیه کوهی سخت و محکم ، استوار و پا برجا ، می ایستم ، در سخت ترین شرایط و سردترین شب ها و روزها ، دوام می آورم ، نمی شکنم ، نمی لرزم ، نمی ریزم ... ولی بعد از تمام تاب آوردن ها ، یک روز ، یک جا ، تمام خشم های ته گرفته و دغدغه های سرریز شده را از قله ی طاقتم بیرون می ریزم ، تمام سکوت های بیات شده ام را فریاد می کنم و چه منظره ی هولناکی ست فوران آتشفشانی که به خاموشیِ مداومش ایمان داشتند ... ولی آرام که گرفتم ؛ گدازه های خشم و ناامیدی ام ، زیباترین تندیس ها را ساخته اند ودر اخر...اگر حال دلم خوبه سکوتم معجزه کرده. وگرنه خوب میدانم که درد از هر طرف درده...