serenity

serenity

ɪ ʟʟ ᴅᴏ ᴀɴʏᴛʜɪɴɢ ɪꜰ ʏᴏᴜ ꜱʟᴀʏ

در قبر هستم . .

7even1 7even1 7even1 · 1401/12/17 12:42 ·

در قبرم هستم… خوابیده ام به پهلوی راست، گوش چسبانده ام به خاک، منتظر شنیدن گام هایت… فاتحه بهانه است… فقط بیا…دلــــــــم یکــــــــ اتفــــــاق… نـــــــــــــه! یکـــــــ معجـــــزه مــــی خــــواهـــد کـــه ســرم را بــه شـــانـــه تـــــــو بــرســانــد و … بـبــــــــــارم همــــه ی ایـــن ســـالهــــا را …!کـاش مـیـدانـسـتـم کـیـسـتــــ آن کـه بـرایَـتـــ دسـتـــ قـلـابـــ مـیـگـیـرد تـا هـر شـبـــ خـوابـــ از چـشـم هـایَـم بـربـایـی دیـواری کـوتـاهـتَــر از خـوابـهــای مَـن نـیـافـتـی . .!

عذاب میکشند

7even1 7even1 7even1 · 1401/12/15 18:23 ·

برای کسی ک میفهمد، هیچ توضیحی لازم نیست
و برای کسی ک نمیفهمد، هر توضیحی اضافه است
آنانکه میفهمند، عذاب میکشند
و آنانکه نمیفهمند، عذاب می‌دهند :) 

عقاید یک دلقک...

7even1 7even1 7even1 · 1401/12/15 18:09 ·
  • دنیا دیگر ظرافت نمی‌شناسد، نکته‌سنج نیست. آدم‌ها نمی‌فهمند لحظه‌ی نشستن و برخاستن، نوشیدن یک لیوان آب یا باز کردن در یک قوطی توسط معشوق در چشم عاشق چقدر می‌تواند باشکوه، پر هیمنه و زیبا باشد. اما برایشان مهم است که اسم معشوق‌شان چقدر دهان را پر می‌کند و چند دهان را می‌بندد. دنیا جای ژست‌های تهی، لحظه‌های تهی، مردمان تهی و نیازهای بی‌پایه و امیال قلابی است.

- عقاید یک دلقک 


 

- دوست خواهم داشت...!

7even1 7even1 7even1 · 1401/12/14 13:31 ·

در پاریس دوستت خواهم داشت در بارانِ بی‌امانِ لندن در هُرمِ شرجیِ بارسلون میان کوچه‌های سنگیِ پراگ در خیابان‌های خلوت بروکسل در تنگانگ چایخانه‌های کوچک استانبول بر پیاده‌روهای ساحلی لیون. . دوستت خواهم داشت در شمال در جنوب در شرق در غرب دوستت خواهم داشت در روز در شب در صبحگاهان به وقت تشنگی به وقت گرسنگی به گاهِ خستگی در آسودگی در تنگنا در فقر در غنا به وقت قهقهه به وقت گریه به وقت شادی دوستم بدار ساده آرام بی‌ حرف 3>>>>>

رویداد...

7even1 7even1 7even1 · 1401/12/12 21:55 ·

 

شبیه کوهی سخت و محکم ، استوار و پا برجا ، می ایستم ، در سخت ترین شرایط و سردترین شب ها و روزها ، دوام می آورم ، نمی شکنم ، نمی لرزم ، نمی ریزم ... ولی بعد از تمام تاب آوردن ها ، یک روز ، یک جا ، تمام خشم های ته گرفته و دغدغه های سرریز شده را از قله ی طاقتم بیرون می ریزم ، تمام سکوت های بیات شده ام را فریاد می کنم و چه منظره ی هولناکی ست فوران آتشفشانی که به خاموشیِ مداومش ایمان داشتند ... ولی آرام که گرفتم ؛ گدازه های خشم و ناامیدی ام ، زیباترین تندیس ها را ساخته اند ودر اخر...اگر حال دلم خوبه سکوتم معجزه کرده. وگرنه خوب میدانم که درد از هر طرف درده...

گتسبی بزرگ

7even1 7even1 7even1 · 1401/12/12 21:21 ·

 

 

  • گتسبی به نور سبز باور داشت، به آن آینده سراسر سکر و لذت که سال به سال از برابر ما بیشتر پس می‌نشیند. اگر این‌بار از چنگ ما گریخت چه باک، فردا تندتر خواهیم دوید، دست‌های‌مان را بیشتر خواهیم گشود و سرانجام یک بامداد خوش… پس همچنان می‌کوبیم، مانند قایق‌هایی خلاف جریان، و همواره به گذشته رانده می‌شویم.